Wednesday, December 17, 2008




وقتی دیگه از تلاش ناامید می شی؛ تلاش به ثمررساندن، تلاش صبور بودن، تلاش امیدواربودن،
تلاش قابل فهم بودن، به رنگ دیگران شدن، تلاش برای کنار گذاشتن نیازهایی که کسی نیست
پاسخ دهدش،کم کم، آهسته آهسته، اندوه ته نشین می شود در عمق وجودت.آرام می شوی...
کم حرف تر...دیگر بحث نمی کنی...پاسخ هایت تکرار روزمره گی می شود...می توانی هر
زمان تبسم کنی...با همان تلخی ته نشین شده در وجودت...نگاهت شیطنت نمی کند...
نمی چرخد...آرام نشسته در چشمانت. آنچه قبلا برایت دلبستگی بود کم کم رنگ می بازد...
آهسته آهسته تمام می شوی،تمام می شوی از درون،تنها چیزی که نجاتت می دهد یک نگاه هست
کلامی کوتاه...فشار دستی...که گرمت کند، آسوده خاطرت کند...که کسی هست با همه تلخی تو
که خستگی تو را سرزنش نمی کند...که همه تو را بی این که بگویی بفهمد…




No comments: