Monday, December 8, 2008


باور کن
تقصیر من نیست
وقتی از فرط غم به خودم می پیچم و این حس آشنای سیاه و تلخ،خیلی تلخ ...حس اینکه:
چرا؟چرا من این هستم؟چرا تو این شرایط؟این خانواده؟این اجتماع؟این سرزمین؟این زمان؟
مرا مثل همیشه..مثل لعنتی همیشه ،چون ماری سیاه و زهردار در می پیچد و تا بجنبم نیش
خود را در گردنم می کند..من می مانم و درد و مرگ،درد و سوزش،درد و اشک،درد وبدترین
و نامطبوع ترین حسهای این دنیای لعنتی و نفرین شده.....خوب است که تو جای من نیستی.
برو خدایت را شکر کن..آری..خدایت..همان خدائی که می داند که هرچیز را کجا قرار دهد.

No comments: