Monday, March 30, 2009


نه،ده سال پیش
تو چنین روزائی
تو مدرسه
آرزوش
بزرگترین آرزوش این بود که بتونه یه درس رو بالاتر از من بشه..
سر کنکور های ازمایشی دیوونه این بود که یه بار رتبش بهتر بشه..
این حس رقابت و اون ناکامیها اونو بلند کرد
برد
برد
برد
و رفت.
الان
اون جاییه و در موقعیتیه که اون زمان خوابشم نمی دید و من در موقعیت و جائی
که اون زمان مطمئن بودم نیستم.منم جاییم که خوابشم نمی دیدم!!
می دونی
همه آدما وقتی حماقتشون زیاد میشه..ناکامیاشون طولانی میشه دیگه همه چی یادشون میره
واقعا یه احمق حرفه ای میشن
دیدشون محدود میشه و زاویه دیدشون تنگ.
هیچی نمی فهمن
هیچی حس نمی کنن.
ولی من
من خیلی حس می کنم
خیلی می بینم
خیلی زجر می کشم
یه جای حماقتم می لنگه انگار.
یه جورائی یه احمق و ناکام حساس و فهیمیم!!!



آدما
با
تو
همونطور
رفتار می کنن
که
تو
با
خودت.
نه کم
نه بیش.

Sunday, March 29, 2009


She put him out like the burnin' end of a midnight cigarette
She broke his heart, he spent his whole life tryin' to forget
We watched him drink his pain away a little at a time
But he never could get drunk enough to get her off his mind

Until' the night

He put that bottle to his head and pulled the trigger
And finally drank away her memory
Life is short but this time it was bigger
Than the strength he had to get up off his knees
We found him with his face down in the pillow
With a note that said, "I'll love her till I die"
And when we buried him beneath the willow
The Angels sang a whiskey lullaby

La la la la la la la, la la la la la la laa
La la la la la la la, la la la la la la laa

The rumors flew but nobody knew how much she blamed herself
For years and years, she tried to hide the whiskey on her breath
She finally drank her pain away a little at a time
But she never could get drunk enough to get him off her mind

Until' the night

She put that bottle to her head and pulled the trigger
And finally drank away his memory
Life is short but this time it was bigger
Than the strength she had to get up off her knees
We found her with her face down in the pillow
Clinging to his picture for dear life
We laid her next to him beneath the willow
While the Angels sang a whiskey lullaby

La la la la la la la, la la la la la la laa
La la la la la la la, la la la la la la laa
La la la la la la la, la la la la la la laa
La la la la la la la, la la la la la la laa



(Brad paisley feat alison krauss-whiskey lullaby)

Saturday, March 28, 2009


عصر روز آخر
پوکر دو نفره
میز شیشه ای گرد
با دستش همه چوب کبریت های نماد پول خیالی مان را گذاشت وسط
گفت آآل این..
گفتم آآل این؟؟؟؟؟؟
گفت آل این..
گفتم باشه
کاره بودم
کاره بود
آس بودم
شاه بود
خشکش زد
لبخندی تلخ زدم
همه چوب کبریتها رو گذاشتم جلو خودم
گفتم: پردونو.
گفت چرا پردونو؟چرا می گی ببخشید؟
گفتم پردونو، چون باید ازت معذرت بخوام
از تو
از خودم
از همه
از تموم زندگیم
از قمارهائی که با خودم کردم
با زندگیم
آینده ام
خوشبختی در نطفه خفه شده ام
من
او
آنها
هرکی که منو کمی تا زیاد می شناسه
پردونو
واسه تمام گناهام
تمام دوریام از خدا
از تنها کسی هست
و می تونستم به روش خودم بپرستمش
اما به روش خودم هم نپرستیدمش
قبولش نکردم
چون
می دونی
من یه بازنده ام
یه لجوج احساساتی احمق
واسه همین
چه ببازی چه ببری
از من بردی
اما من به تو و سایرین فقط می گم
پردونو..

Tuesday, March 24, 2009



نيست يكدم شكند خواب به چشم كس و ليك
غم اين خفته چند
خواب در چشم ترم ميشكند



Monday, March 23, 2009


دو سال است که رفته ای
انگار نه انگار که ما هم هستیم
ما مانده ایم
می دانم
تو تقصیری نداری،نداشتی..
شاید دیگر نیستی...اصلا نیستی..
روحی هم نیست..
این را از بارها صدا کردنهایت و جواب نشنیدنهایم باور کرده ام..
این را از حال بد خودم بعد از رفتنت فهمیده ام..
من دنیا را همانطور که هست باور کردم..
نه مانند این ابلهان ساده لوح که فکر می کنند باید تخیل و توهم را در کتابهای درسی وارد کرد
بلکه کارگر شده و به واقعیت تبدیل شود..
آه دلم می خواست بیایم و یک روز تمام بالای سرت تمام آلبومهایی را که نشنیدی پخش کنم..
دوست داشتم نظرت را درباره تمام چیزهائی که می بینم و هیچ جوابی برایشان ندارم و
هیچ منطقی مرا به آنها متصل نمی کند بدانم..آخر تو رئیس بودی..همیشه و همه جا..
تو جواب یک سئوالم را بده، چرا از آن روز رفتنت از یاد من بیرون نمی روی؟
مرا فقط در میان آسمان و زمین گذاشته ای و رفته ای..رفته ای..
و می دانم..نیک می دانم که دیگر تو را نخواهم دید..
نفرینت نمی کنم..
نه تو را و نه خدایت را که بعضی اوقات هیچ راهی برایمان نمی گذارد تا انتخاب کنیم.
آرام بخواب
آرام بخواب
آرام بخواب...

Wednesday, March 18, 2009


هر سال تکراری تر از سال قبل..حتی مریضی روزهای آخر سال..



Jack: How did we get here?
How did all this happen?

Ben: This all happened because you left, jack.

(lost_S5_E1)

Monday, March 16, 2009


مازوخیست
تنها تعریف درستی که از خودم می توانم بکنم.
تمام این سالها یک مازوخیست پرفکت بودم.
و تو زندگیم خیلی سادیست دیدم.


دلم می خواد گم بشم
ازون گم شدنایی که دیگران فکر می کنن مردی..دیگه نیستی..
ازون گم شدنایی که خودتم فکر کنی دیگران مرده اند..و تو تنهائی با یه زندگی جدید بدون هیچ
خاطره و گذشته دردناکی..فقط تو باشی و یه مسیر رو به رو که ردپائی توش نیست.
من بدجوری دلم می خواد که گم بشم.

Monday, March 9, 2009


کاش
این
مردم
دانه های
دلشان
پیدا
بود.

از اینکه واسه دیدن لاست و دیدن بارها و بارهای قسمتای مختلفش
دلائل مخصوصی دارم و این دلائل تقریبا با دلائل تمام ادمای اطرافم متفاوته احساس
خوبی می کنم.
نه به این خاطر که دوس داشته باشم متفاوت باشم
واسه اینه که دلائل اونا فکر توش نبوده..واسه اینه که می تونم از دید دیگه ای اطرافم رو ببینم.
فلسفه یعنی رنج و انگار مفتخرم به اینکه بگم رنجورم...

اعتراف چیز بسیار خوبیه
فرقی نمیکنه فقط باس به طرفت اعتماد داشته باشی که ازش سواستفاده نمی کنه..
همه اینطور نیستن
اعتراف فقط نظم فکری ایجاد می کنه نه هیچ چیز دیگه و این نظم فکری خیلی خوبه.
بقیه فوائدی که تا کنون در باب اعتراف گفته شده مسخرس از نظر من.





آدمها
مرتب در حال انتقامند
از خود،از دیگران،از زندگی
مرتب در حال عکس العمل..
و نمی دانند که اگر یک بار عقل ناقصان را صرف کارهای دیگر می کردند اکنون زندگی اینقدر
به گند کشیده نشده بود.
شاید این چیزی ذاتیست که با بدو تولد در آدم بوده و خواهد بود..شاید گریزی نیست.


Monday, March 2, 2009


If I compiled
All my crimes and my lies,
Into amnesty,
Would you come back to me,

The smile on my lips
Is a sign that I don't hear you leaving me,
And I don't hear my own soul scream,

I'll read your lips,
Watch your scarf play at your hips,
And I know its true,
But I don't hear him call to you,
Don't blame yourself,
Don't change yourself,
Just want to be over you
Save you love,
Don't hate yourself,

If I compiled
All my crimes and my lies into amnesty,
Would you come back to me,

The smile on my lips
Is a sign that I don't hear you leaving me,
And I don't hear my own soul scream,

Don't blame yourself,
Don't change yourself,
I just wanna be over, you see,
And feel numb.
Don't hate yourself.
(My gift of silence---Blackfield)