Monday, March 30, 2009


نه،ده سال پیش
تو چنین روزائی
تو مدرسه
آرزوش
بزرگترین آرزوش این بود که بتونه یه درس رو بالاتر از من بشه..
سر کنکور های ازمایشی دیوونه این بود که یه بار رتبش بهتر بشه..
این حس رقابت و اون ناکامیها اونو بلند کرد
برد
برد
برد
و رفت.
الان
اون جاییه و در موقعیتیه که اون زمان خوابشم نمی دید و من در موقعیت و جائی
که اون زمان مطمئن بودم نیستم.منم جاییم که خوابشم نمی دیدم!!
می دونی
همه آدما وقتی حماقتشون زیاد میشه..ناکامیاشون طولانی میشه دیگه همه چی یادشون میره
واقعا یه احمق حرفه ای میشن
دیدشون محدود میشه و زاویه دیدشون تنگ.
هیچی نمی فهمن
هیچی حس نمی کنن.
ولی من
من خیلی حس می کنم
خیلی می بینم
خیلی زجر می کشم
یه جای حماقتم می لنگه انگار.
یه جورائی یه احمق و ناکام حساس و فهیمیم!!!

No comments: