Monday, July 26, 2010



و چقدر تو نا آماده ای در برابر اینهمه حرف زور ..اینهمه بی عدالتی..اینهمه بی معرفتی..


Thursday, July 22, 2010



خدایا تو گواهی..




فقط می خوام برم یه جای دور..دور..دور..دور..
من نمی خوام تهم بشه اون تخت و اون لوله ها..دور نیس اونا..
من جای دور میخوام..خیلی دورتر..


Friday, July 16, 2010


عجب اوضاع بدیه ، نه میشه زنده موند ، نه میشه مرد...




هرگز نخواستم که به داشتن تو عادت بکنم
بگم فقط مال منی به تو جسارت بکنم

ترسم اینه که رو تنت جای نگاهم بمونه
یا روی تیشه چشات غبار آهم بمونه


Thursday, July 8, 2010



"پاتریک سارا را دوست دارد، تاریخ روز و ماه و سال "

حق داری تاریخ بذاری، پسر! عشق اون قدر سریع میگذره که آدم بهتره ازش یادداشت برداره،
واسه چند سال بعد که شاید دیگه چیزی ازش یادش نمونده باشه.


کافه پولشری/ الن وتز/ اصغر نوری




چه زیباست خدایا..
و چه تلخ است که تنها مجبور باشی درون درون خودت..آن انتهای وجودت زیبائی را
در حد یک خواب و خیال و آرزوی دست نیافتنی ببینی ولی نتوانی نزدیک شوی..هرچقدر
بجنگی..هرچقدر بجنگی..



Friday, July 2, 2010




چهار بار که خودت رو بکشی و نشود، حق می دهی به خودت که زندگی روزمره را بریزی
توی سطل آشغال در دار و سیگار بکشی.

من و سه گانه ای که نبود / اعظم بهرامی