Friday, January 15, 2010


رفيق
باد
ما را برد.
.
.
در مكاني كه ما نفس ميكشم
آرزوي اشك به شدت دست يافتنيست.
.
.
مشكل از كجاست؟
که
تو هيچ اتفاق و داستان و ماجرايي نه آدم بده ام نه آدم خوبه!
.
.
خواب مي ديدم مردي بودم كه ميتوانست احساس خود را نشان دهد.
.
.
امشب تو خيابون ميپلكيدم و به آرزوها فكر ميكردم
آرزوهايي كه ديگه آرزو هم نيستن
چندتا رويا كه لياقت فراموشي هم ديگه نداره.
.
.
باز خواب دويدن توي يه آب كم عمق وقتي كه اون موجودات ريز لاي انگشتاي پام رو قلقلك ميدن.
.
.
عاقله مردي که در سير مسيري نپخته اما سوخته و دود شده و به هوا رفته..
.
.
نه وزشی
نه جریانی
هیچ
سکون
خلسه شاید
شاخه ای هم نمی جنبد
باد هم نمی آید
من هم نمی روم
ایستاده ام
در سکوت


No comments: