Monday, September 14, 2009



خب
اگه بخوام یه مقدار منصفانه و منطقی حرف بزنم
باس بگم که این منم
که این من بودم که هیچوقت نفهمیدم کیم..چی میگم..چی می خوام..
این منم که خودم رو نشناختم..وگرنه همه منو فهمیدن..هزار راه بود و من نرفتم..
هزار پرنده بود و من تیری نزدم..تا همه پرنده ها پریدند و کودکی کمانم را ربود..
.
.
قطار به ایستگاه آخر نزدیک می شود
و من
تمامی دوستانم را از دست می دهم
مانند وسائلی که از بالنی به پایین می اندازی
تا سقوط نکنی..
و دست آخر نمی فهمی که بالاخره سوار قطار بودی یا بالن..
.
.
Destiny is a fickle bitch

No comments: