روزي ما دوباره کبوترهاي ِمان را پيدا خواهيم کرد
و مهرباني دستِ زيبائي را خواهد گرفت.
روزي که کمترين سرود بوسه است
و هر انسان براي هر انسان برادريست.
روزي که ديگر درهاي ِ خانهشان را نميبندند.
قفل افسانهئيست و قلب براي زندگي بس است.
روزي که معناي ِ هر سخن دوستداشتن است،
تا تو به خاطرِ آخرين حرف دنبال ِ سخن نگردي.
روزي که آهنگ ِ هر حرف، زندگيست،
تا من به خاطرِآخرين شعر رنج ِ جُستوجوي ِ قافيه نبرم.
روزي که هر لب ترانهئیست،
تا کمترين سرود، بوسه باشد.
روزي که تو بيائي، براي ِ هميشه بيائي
و مهرباني با زيبائي يکسان شود.
روزي که ما دوباره براي ِ کبوترهاي ِمان دانه بريزيم.
و من آن روز را انتظار ميکشم
حتی روزي
که ديگر
نباشم.
ا.بامداد
۱۳۳۴/۴/۵
No comments:
Post a Comment