یاد نمی کنی از سوگند نیم خورده یی که به من دادی
و ایمانی که به دست های تو آوردم
آن روز که هر بهانه یی داشتم، گرفتی
و هیچ فکر نکردی چقدر می تواند نزدیک شود دریا
به مردی که دلش را
مثل بقیه فرصت هایش از دست داده است
ای کاش آفتاب از چهارسو بتابد / بهزاد زرین پور
No comments:
Post a Comment