skip to main
|
skip to sidebar
Cast Away
Wednesday, August 31, 2011
سالومه چه با حسرت از دريا ميگفت؛
از امامزاده اي كه وسط آب بود و آدمها با قايق ميرفتند طرفش،
كه اگه دريا بود، گياه بود و باد بود و هواي تازه. با دريا، دلها بزرگتر ميشد و آرزوها كوچكتر..
شايد اگه دريا بود...
کافه ستاره - سامان مقدم
No comments:
Post a Comment
Newer Post
Older Post
Home
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
Pages
Home
Followers
Blog Archive
▼
2011
(62)
►
September
(29)
▼
August
(12)
سالومه چه با حسرت از دريا ميگفت؛ از امامزاده اي ...
نه برای من و نه برای تو
تو زیبا بودی و تهران ِ پیرامونات را فقط بهخاطر ...
It's all because You Left..
پای ثابت هر خیانت، گاهی خود ماییم *** راحت ترین ر...
فرودگاه خود گورستونه جائی که می بری انسان ها را ...
آن که می ماند کلاغی عاشق است که هیچ کس اهلیش نکرد
از بهار تقویم می ماند از من استخوانهایی که تو ...
مگر نمی شود آدم سال های بعد را به یاد آورد و برا...
گریه ام مثل خودم مثل غمم تکراریست
قرار نیست تاب بیاورم این نامربوطِ ممکن زندگی را ک...
یک روز میمیریم نه به این دلیل که جسممان پیر شده اس...
►
July
(5)
►
June
(2)
►
May
(3)
►
April
(3)
►
March
(3)
►
February
(3)
►
January
(2)
►
2010
(124)
►
December
(3)
►
November
(1)
►
October
(1)
►
September
(4)
►
August
(15)
►
July
(8)
►
June
(16)
►
May
(8)
►
April
(11)
►
March
(23)
►
February
(15)
►
January
(19)
►
2009
(187)
►
December
(12)
►
November
(13)
►
October
(10)
►
September
(6)
►
August
(9)
►
July
(20)
►
June
(11)
►
May
(18)
►
April
(24)
►
March
(15)
►
February
(22)
►
January
(27)
►
2008
(65)
►
December
(37)
►
November
(28)
No comments:
Post a Comment