سالومه چه با حسرت از دريا ميگفت؛
از امامزاده اي كه وسط آب بود و آدمها با قايق ميرفتند طرفش،
كه اگه دريا بود، گياه بود و باد بود و هواي تازه. با دريا، دلها بزرگتر ميشد و آرزوها كوچكتر..
شايد اگه دريا بود...
تو زیبا بودی
و تهران ِ پیرامونات را
فقط بهخاطر تو میخواستم
چهقدر برای این شهر غریب، نوشتم
و تو را پس نداد...
It's all because You Left..
Monday, August 29, 2011
پای ثابت هر خیانت، گاهی خود ماییم
***
راحت ترین راه برای ما آدم ها این است که بگوییم دیگری به ما خیانت کرده است، تا عشق را می بازیم می گوییم، به من خیانت شد، تا انتخابات را می بازیم می گوییم، به رای ما خیانت کردند، تا قافیه را باختیم یاد این می افتیم که کسی خائن بود و ما مظلوم. اما یادمان باشد یک پای این خیانت همیشه خودمان ایستاده ایم. اگر خیانتی وجود داشته باشد، غفلت های تاریخی مان پای ثابت این ماجراست
Sunday, August 28, 2011
فرودگاه خود گورستونه
جائی که می بری انسان ها را خاک می کنی یا شاید انسانهائی که می روند زنده اند و تو می روی خودت خاک شوی
بوی مرگ
بوی جدائی
از تمام خاطرات و وابستگی ها و عادات
بیهوده نبود که می گفتند خاطره نسازید
وقت مردن
چه اینگونه چه به گونه دیگر
می فهمید که چه خبر است
آری، فرودگاه بهشت زهرائی دیگر است
آن که می ماند
کلاغی عاشق است که هیچ کس
اهلیش
نکرد
از بهار
تقویم می ماند
از من
استخوانهایی که تو را
دوست داشتند ...
Thursday, August 25, 2011
مگر نمی شود آدم سال های بعد را به یاد آورد و برای خودش گریه کند؟
عباس معروفی
سال بلوا
پ.ن : اگر آن سالها بی تو باشند
.
.
بترسید از آن روزی که رسیده باشید به عشق اول و آخرتان
.
.
جهان همان یک نفر بود ، که از حالِ ما بیخبر بود
Saturday, August 13, 2011
گریه ام مثل خودم مثل غمم تکراریست
Wednesday, August 10, 2011
قرار نیست
تاب بیاورم
این نامربوطِ ممکن
زندگی را
که دیگر
از شیرین های کنار و کرانش
دلم به هم می خورد
Friday, August 5, 2011
یک روز میمیریم نه به این دلیل که جسممان پیر شده است، روحمان است که خسته شده و میخواهد برود