skip to main
|
skip to sidebar
Cast Away
Monday, August 9, 2010
اتفاق عجیب این جاست،
هر کجا که می روم
تو یک طورهایی همان حدودها دیده می شوی.
بعضی ها به زور حرفم را باور می کنند،
می پرسند مگر می شود
یک عمر زیر باران زیست و خسته نشد؟
سیدعلی صالحی
No comments:
Post a Comment
Newer Post
Older Post
Home
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
Pages
Home
Followers
Blog Archive
►
2011
(62)
►
September
(29)
►
August
(12)
►
July
(5)
►
June
(2)
►
May
(3)
►
April
(3)
►
March
(3)
►
February
(3)
►
January
(2)
▼
2010
(124)
►
December
(3)
►
November
(1)
►
October
(1)
►
September
(4)
▼
August
(15)
دلتنگ یعنیروبروی دریا ایستاده باشی وخاطره ی یک خیا...
انگار واقعا عشق یک بار می آید و مابقی تنها پیش م...
از خواب قصه بلند شواسب چوبیت رو رها کنماه پیشونی م...
تنهای اول...هیچ کس همراه نیست
خب آره دیگهمی دونیعبور کردن سخته مث وقتی که وا میس...
و استناد می کنم به روزایی که فکر می کردند من خرم...
دلتنگیات که تمومی ندارن ، لااقل بلند شو راه بروآدم...
آدم ها فراموش نمیکنند؛ فقط دیگر ساکت میشوند ه...
به یاد رفته عزیزم که تاب موندن نداشت و از پیش ما ر...
اتفاق عجیب این جاست،هر کجا که می رومتو یک طورهایی ...
قبرهایی از پیش کنده شده... کلی گورکن با دندانهای ...
فهمیدن چیزه بدیهو من خیلی وقتها می فهمم
فراموشی پس از زخمزخم پس از فراموشیاین همه روزگار م...
اگرچه من به چشم تو، کمم،قدیمیم،گمم....اگرچه..
همه می ریمیکی یکیخودمون رو می گمفقط خودمونیعنی این...
►
July
(8)
►
June
(16)
►
May
(8)
►
April
(11)
►
March
(23)
►
February
(15)
►
January
(19)
►
2009
(187)
►
December
(12)
►
November
(13)
►
October
(10)
►
September
(6)
►
August
(9)
►
July
(20)
►
June
(11)
►
May
(18)
►
April
(24)
►
March
(15)
►
February
(22)
►
January
(27)
►
2008
(65)
►
December
(37)
►
November
(28)
No comments:
Post a Comment