-----------------------------------------------------------------------------------------------
ساده است نوازش سگی ولگرد.
شاهدِ آن بودن که
چگونه زیر غلتکی میرود
و گفتن که: «سگ من نبود.»
ساده است ستایش گلی،
چیدنش،
و از یاد بردن که گلدان را آب باید داد.
ساده است بهرهجویی از انسانی؛
دوست داشتنش بیاحساس عشقی؛
او را به خود وانهادن
و گفتن که: «دیگر نمیشناسمش.»
ساده است لغزشهای خود را شناختن؛
با دیگران زیستن به حسابِ ایشان
و گفتن که: «من اینچنینام.»
ساده است که چگونه میزییم.
باری،
زیستن سخت ساده است
و پیچیده نیز هم.
ساده است با دوستی دیگر نشستن
خوردن ذرت و بلند شدن و رفتن
و گفتن که دوست قدیمیست...عددی نیست..رفته است.
No comments:
Post a Comment