روزها می سوزند همچنان من می سوزم بی آنکه شعله ای باشد دود می کنم سیاه می شوم دندانهایم به هم می خورند گوشهایم سوت می کشند قلبم تندتر می زند و چیزی در این شهر از افکار فاسد و دست چندم به لحظاتم چنگ می اندازد
Monday, July 11, 2011
ماشین را که با سرعت به گارد ریل بزنم نه به عشق اولم فکر می کنم نه به تو. به دختری فکر می کنم که وقتی خبر مرگم به گوشش رسید سرش را تکان میدهد. لبخند می زند و زیر لب می گوید کوچک غمگین من..
همهی عمر از مسير کج... همهی راهها از مسير کج... خط راست، خطی بود که فقط در کتاب هندسه بود....